جمعه، مهر ۲۰، ۱۳۸۶

علي (ع) را «چه» كشت!؟

علي (ع) را «چه» كشت؟!

تحليلي بر فاجعه رمضان از ديدگاه علامه مطهري

دکتر محسن اسماعیلی

http://tehranemrooz.ir/v2/Default_view.asp?NewsId=34395

شهادت اميرمومنان، حضرت علي عليه‌السلام، از دردناك‌ترين فجايعي است كه در تاريخ بشر اتفاق افتاده است.

او نه تنها براي شيعيان و مسلمانان، كه براي تمام دل‌هاي حق‌طلب، عدالت‌خواه و جوياي فضايل اخلاقي، اسطوره‌اي دوست‌داشتني بوده و هست. براي همين است كه همه جان‌هاي پاك، شيفته و سوگوار شهادت مظلومانه اوست و هنوز هم اين پرسش در برابر قتل ناجوانمردانه او باقي است كه چرا؟
بررسي و تحليل فاجعه شهادت حضرت علي‌(ع)، حداقل از دو زاويه قابل انجام است؛ نخست آنكه بپرسيم او را چه كسي و چگونه كشت؟ مقدمات و آثار اين حادثه چه بود؟ ديگر آنكه به دنبال يافتن «چرا»يي اين اقدام ضدانساني باشيم. شيوه اول همان روش «تاريخ نقلي» است كه در جاي خود مفيد و آموزنده است، اما نبايد در آن متوقف ماند. بايد به «تاريخ تحليلي» هم‌رو آورد و فارغ از اينكه چه كسي مرتكب اين فاجعه دهشت‌بار شده است، بررسي كرد كه چرا چنين شد. پاسخ به اين سؤال دوم است كه از تكرار فاجعه جلوگيري مي‌كند و مرگ علي(ع) را مانند زندگي او براي ابديت درس‌آموز و سزاوار انديشيدن مي‌كند. يكي از بزرگترين و اصيل‌ترين متفكراني كه در اين باره انديشيده است، استاد شهيد مرتضي مطهري است و قصد ما در اينجا بازخواني و مروري گذرا بر يافته‌هاي ايشان است. آن بزرگوار به مناسبت بحث «اسلام و نيازهاي زمان» ضمن توجه به اين تفاوت، آن را چنين مطرح كرده و پاسخ مي‌دهد: «يك وقت مي‌گوييم علي (ع) را كه كشت و يك وقت مي‌گوييم چه كشت؟ اگر بگوييم علي (ع) را كه كشت؟ البته عبدالرحمن ابن‌ملجم، و اگر بگوييم
علي (ع) را چه كشت؟ بايد بگوييم جمود و خشك‌مغزي و خشكه مقدسي» (مجموعه شهيد مطهري، ج21، ص 92).
اين نكته‌اي است كه به مناسبت‌هاي مختلف در كتاب‌هاي گوناگون شهيد مطهري مورد توجه و تأكيد قرار گرفته است. ايشان جمود فكري را مهم‌ترين تهديد براي جامعه و تفكر اسلامي مي‌داند و بارها نسبت به تكرار آن هشدار داده است. از نظر وي خوارج و قاتلان علي عليه‌السلام تنها مصداقي از اين خطر بزرگ هستند؛ نه تنها مصداق آن و بالاتر اينكه نشانه‌هاي حيات و حضور روحيه خوارج همواره وجود داشته و دارد. استاد مطهري در كتاب «جاذبه و دافعه علي (ع)» مي‌نويسد: «بحث از خارجي‌گري و خوارج به عنوان يك بحث مذهبي، بحثي بدون مورد و فاقد اثر است، زيرا امروز چنين مذهبي در جهان وجود ندارد. اما در عين حال بحث درباره خوارج و ماهيت كارشان براي ما و اجتماع ما‌ آموزنده است. زيرا مذهب خوارج هر چند منقرض شده است اما روحا نمرده است؛ روح خارجي‌گري در پيكر بسياري از ما حلول كرده است. »!! (مجموعه آثار، ج16، ص 333).
معناي جمود و روح خارجي‌گري چيست؟ نشانه‌هاي آن كدام است؟ نمونه‌هاي آن چيست؟ به چه دليل به اين اندازه خطرناك است و همواره بايد درباره آن انديشيد؟ و بالاخره راه مبارزه با آن كدام است؟ اينها پرسش‌هايي است كه در ادامه، پاسخ آنها را از لابه‌لاي آثار شخصيتي جست‌وجو مي‌كنيم كه به تعبير امام خميني (ره) آثار او بدون استثنا خوب و آموزنده است.

روح خارجي‌گري، انفكاك تعقل از تدين است
از نظر شهيد مطهري «بايد بگوييم جمود و خشك مغزي و خشكه مقدسي» بود كه موجب آفرينش فاجعه‌اي به بزرگي ترور علي
عليه السلام در محراب عبادت شد و اين همان خطري است كه همواره جوامع بشري را تهديد مي‌كند. براي درك اهميت اين خطر بزرگ بايد در نظر داشت كه تعقل و تدين دو بال براي پرواز فرد يا جامعه به سوي خوشبختي و كمال است.
بديهي است كه پرواز با هيچ يك از اين دو بال، به تنهايي، انجام شدني نيست. همان‌گونه كه حذف دين‌ورزي از زندگي بشر، به بهانه خردمندي خيانت به او و پرتاب انسان به قعر بدبختي‌هايي است كه نمونه آن را امروزه در غرب شاهد هستيم، ناديده گرفتن خردورزي با شعار دين داري هم آثار نكبت‌باري در پي خواهد داشت. بالاتر اينكه در مقايسه آثار شوم اين دو، بدون ترديد تمسك به ظواهر دين منهاي تفكر و انديشه داراي عواقب وحشتناك‌تري است. در خصوص ديني هم اصالت با عقل و تعقل است و حتي ميزان ارزش دينداري افراد با اندازة خردورزي آنان سنجيده مي‌شود. آنان كه به اسم دين بديهيات و داده‌هاي عقلي را انكار مي‌كنند، نه تنها خود به گوهر دين‌ دست نيافته‌اند، كه با ارائه چهره‌اي زشت از بزرگ‌ترين نعمت الهي مانع گرايش دل‌هاي پاك به آن مي‌شوند و چه خيانتي بالاتر از اين؟! اينان با توقف در ظواهر احكام از اهداف دين دور شده و بلكه عليه آنها اقدام مي‌كنند و خوارج جلوه بارز چنين مردماني بوده‌اند. «ابن‌ابي‌الحديد مي‌گويد: اگر مي‌خواهيد بفهميد كه جمود و جهالت چيست، به اين نكته توجه كنيد كه اينها وقتي قرار گذاشتند اين كار را بكنند، مخصوصا شب نوزدهم رمضان را انتخاب كردند. گفتند: ما مي‌خواهيم خدا را عبادت بكنيم و چون مي‌خواهيم امر خيري را انجام بدهيم، پس بهتر اين است كه اين كار را در يكي از شب‌هاي عزيز قرار بدهيم كه اجر بيشتري ببريم» (مجموعه آثار، ج21، ص93).
اين چنين است كه شهيد مطهري جوهرة خارجي‌گري را جداسازي عقل از دين دانسته و هشدار مي‌دهد كه «انفكاك تعقل از تدين را كه همان روح‌ خارجي‌گري است»، هنوز هم زنده و خطرناك مي‌بيند. ايشان تصريح مي‌كند: «مذهب خارجي‌گري با اينكه ديري نپاييد اما روحش در تمام قرون و اعصار اسلامي جلوه‌گر بوده است تا اكنون كه عده‌اي از نويسند‌گان معاصر و روشنفكر دنياي اسلام نيز طرز تفكر آنان را به صورت مدرن و امروزي درآورده‌اند و با فلسفه حسي پيوند داده‌اند» (مجموعه آثار، ج16، ص 333).
عجيب اينكه از نگاه مطهري حتي مكتب اخباري‌گري در ميان شيعيان هم متاثر از روح خارجي‌گري است (همان) و «اين دو جريان خيلي شبيه يكديگر هستند»! (مجموعه آثار، ج21، ص 111).
خالي كردن آموزه‌ها و گرايش‌هاي ديني از بن مايه‌هاي عقلي، گرفتن روح از بدن و ميراندن آن است؛ همان‌ كاري كه كليسا كرد و همه اديان، و از جمله اسلام، هنوز هم كه هنوز است تاوان آن را مي‌پردازند. براي همين است كه در قرآن و ساير متون ديني اين همه بر تعقل و تدبر پافشاري شده است. دانشمند فرزانه دوران ما استاد محمدرضا حكيمي، كه خدايش به سلامت دارد، سال‌ها است با طرح نظريه «اهداف دين و احكام دين» هشدار داده و مي‌دهد كه بايد از تحجرگرايي و جمود بر ظواهر احكام و غافل ماندن از اهداف تشريع آنها بر حذر بود. گرفتار آمدن در چنين دامي موجب آن مي‌شود كه با تحول زمان و نيازهاي آن، احكام ديني نه تنها از فلسفه تشريع خود دور گردند، كه به ضد خود تبديل شده و بهانه‌اي به دست بدخواهان دهد تا اسلام را متهم به ناكار آمدي و عدم پاسخ‌گويي به نياز بشر كنند؛ گناهي كه بخشودني نيست.

نشانه‌ها و پيامدهاي مذهب خوارج
گفته شد آنچه از نظر استاد مطهري جوهرة مذهب خوارج و سبب به شهادت رساندن علي عليه‌السلام بود، انفكاك تعقل از تدين و روحيه جمود و خشكه مقدسي است. قاتلان علي (ع) نه تنها انسان‌هاي بي‌ديني نبودند، بلكه از شدت توجه به ظواهرِ ديني حتي مرتكب گناه كبيره را كافر مي‌دانستند و اين همان چيزي است كه «در مجموع روحيه آنها را خطرناك، بلكه وحشتناك كرد».
مطهري در كتاب جاذبه و دافعه علي (ع) با اشاره به اين نكته و تاكيد بر اينكه خطر نفي خردگرايي به نام دين‌ورزي همچنان باقي است و بارها در تاريخ اسلام تكرار شده است، «مميزات خوارج» و نشانه‌هاي پيدايش روح خارجي‌گري را چنين برمي‌شمارد (مجموعه آثار، ج16، صص 316-327):
1. خوارج روحيه‌اي مبارز‌ و فداكار داشتند و در راه عقيده و ايده خويش سرسختانه مي‌كوشيدند.
2. مردمي عبادت پيشه و متنسك بودند. شب‌ها را به عبادت مي‌گذراندند و بي‌ميل به دنيا و زخارف آن بودند.
3. مردمي جاهل و نادان بودند. در اثر جهالت و ناداني حقايق را نمي‌فهميدند و بد تفسير مي‌كردند.
4. مردمي تنگ نظر و كوته ديد بودند. اسلام و مسلماني را در چهار ديواري انديشه‌هاي محدود خود محصور كرده و مدعي بودند كه همه بد مي‌فهمند و يا اصلا نمي‌فهمند و همه جهنمي هستند.
اجتماع اين خصوصيات پيامدهاي مهمي نيز براي جامعه دارد كه دو پيامد اصلي و مهم آن را خود علي (ع) خطاب به خوارج فرموده‌اند: « همانا شما بدترين مردم هستيد. شما تيرهايي هستيد در دست شيطان كه از وجود پليد شما براي زدن نشانه خود استفاده مي‌كند و به وسيله شما مردم را در حيرت و ترديد و گمراهي مي‌افكند»(نهج‌البلاغه، خطبه 125).

اين 2 پيامد مهم چيست؟
نخست آنكه به دليل كنار نهادن تفكر و تحمل، خوارج به وسيله‌اي در دست صاحبان قدرت تبديل مي‌شوند. به عبارت ديگر «خطر جهالت اين‌گونه افراد و جمعيت‌ها بيشتر از اين ناحيه است كه ابزار و آلت دست زيرك‌ها قرار مي‌گيرند و سد راه مصالح عاليه اسلامي واقع مي‌شوند. هميشه منافقان بي‌دين، مقدسان احمق را عليه مصالح اسلامي برمي‌انگيزانند؛ اينها شمشيري مي‌گردند در دست آنها و تيري در كمان آنها» (مجموعه آثار، ج16، ص 323).
حماقت جاهلان متنسك باعث شد تا از طريق آنان پيروزي حتمي ياران علي (ع) در جنگ صفين جاي خود را به پذيرش آتش بس و حكميت اجباري دهد، حكميت نيز منجر به عزل علي گردد و سپس علي را به گناهِ ناكرده پذيرش حكميت متهم و بعد هم ترور نمايند. دومين پيامد خطرناكي كه در نهج‌البلاغه بر آن تاكيد شده است، پيدايش فتنه و گمراهي در ميان عوام است. خوارج به دليل تمسك به شعارهاي ديني و عمل به ظواهر احكام، ديگران را فريب مي‌دهند و به همين دليل مبارزه با آنان سخت‌ترين جهاد است. علي عليه‌السلام از روحيه خارجي‌گري به «هاري» كه يك بيماري مسري و خطرناك است ياد مي‌كند و مي‌فرمايد به دليل ظاهر فريبنده خوارج كسي جز من جرأت درآوردن چشم اين فتنه را نداشت(نهج‌البلاغه، خطبه 92).
به همين دليل است كه شهيد مطهري در ميان همه مشكلات، خوارج را «مشكل اساسي» آن حضرت مي‌نامد(مجموعه آثار، ج16، ص 598). و «اين است كه علي به عنوان يك افتخار بزرگ براي خود مي‌گويد: اين من بودم و تنها من بودم كه خطر بزرگي را كه از ناحيه اين خشكه مقدسان به اسلام متوجه مي‌شد، درك كردم. پيشاني‌هاي پينه بسته اينها و جامه‌هاي زاهد مآبانه‌شان و زبان‌هاي دائم الذكرشان و حتي اعتقاد محكم و پابرجا‌يشان نتوانست مانع بصيرت من گردد. من بودم كه فهميدم اگر اينها پابگيرند، همه را به درد خود مبتلا خواهند كرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرايي و تقشر و تحجري خواهند كشانيد كه كمر اسلام خم شود. مگر نه اين است كه پيغمبر فرمود: دو دسته پشت مرا شكستند: عالم لاابالي و جاهل مقدس مآب. » (همان، ج16، ص 320).
سلام بر علي، آن روز كه در كعبه زاده شد، آن روز كه مظلومانه و غريب در مسجد به شهادت رسيد و آن روز كه سرافرازانه محشور خواهد شد.