شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۵

رسالة تشويق السالكين

رسالة تشويق السالكين

آخوند ملا محمد تقي مجلسي اعلي الله مقامه الشريف

 

 بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله‌الذی‌فضل‌انبیائه‌و اولیائه‌علی‌جمیع‌ ‌الخلایق‌و الامم ‌و خصص‌سرائرهم‌ ‌بخصایص الحقایق و الحکم،و الصّلو و‌‌‌‌‌ السلام علی‌ ‌محمّد مفخرالعرب و‌ العجم و علی سید الولیاء علی الکریم الاکرم، و علی‌آله و اتباعه الهادین الی طریق الاقوم.

اما بعد چنین گوید محتاج غفران رب و فی و پرودگار علی محمد تقی مجلسی بر ضمایر صافیه ارباب دانش و بینش پوشیده نماناد که علت غائیه ایجاد جن و انس شناخت حضرت باریست عزو جل، چنانچه آیه وافی هدایه وما خلقت الجن و الانس الّا لیعبدون. ای لیعرفون  بر آن ناطق است.

و اقرب طرق بمعرفت الهی، طریقه حقه رضویه ذهبیه معروفه مرتضوی است که طریق تصوف و حقیقتش نیز خوانند و آن عبارت است از تحصیل قرب معرفت رب العامین بطریق زهد و ریاضت انقطاع از خلق و مواظبت بر طاعت و عبادت.

اکنون جمعی پیدا شده اند که ایشانرا از شریعت خبری و از طریقت اثری، نه و انکار این طریقه حقه مینمایند، بنابر عدم وقوف و قلت تدبر در آیات و اخبار ائمه اطهار و بمتابعت نفس غدّار که ثمره او حسد و عناد و تعصب است، اکر چه مشهور است :

شب‌پره گر‌ وصل‌آفتاب نخواهد                 رونق بازارآفتاب نکاهد

اما چون انكار ایشان سبب محرومی بعضی از عوام بود ازین نعمت عظمی، لهذا بعضی از احبّاء ازین فقیر، محمد تقی التماس نمودند که رساله مختصری در حقیقت این طریقه نوشته شود تا شیعیان امیرالمومنین علیه السلام ازین سعادت بی نصیب نباشند. پس ایجاباً لسوءالهم با آنکه کتاب مبسوطی موسوم بمستند السالکین درین باب نوشته شده ، مجملی از هر باب درین رساله مذکور میگردد و بالله التوفیق . اما زبده و خلاصه بَرایا که انبیااند، همه این طریق را داشتند، چنانکه کتب سِیَر و اخبار و قرآن مجید و احادیث ائمه (ع) من جمیع الدّهور و الاعصار بآن ناطق است.

از آنجمله حدیث ابن مسعود است که در کتاب مکارم الاخلاق و غیره از کتب شیعه و سنی مذکور است که سیدعالم صلی الله علیه و آله موعظه فرمود ابن مسعود، که ای پسر مسعود بدرستی که برگزیده، خدایتعالی موسی(ع)  را بمناجات و مکالمات وقتیکه دید که سبزی تره بر شکمش از لاغری بسته. و سئوال نمیکرد موسی (ع) در مَدْیَن در حینی که درآمد در سایه دیواریکه طعام بخورد.

ای ابن مسعود اگر خواهی خبر دهم تو را از حال نوح نبی الله که در زندگانی هزار سال ، پنجاه سال کم ، چون صباح میکرد می‌گفت : شام نخواهم کرد ولباس او از پشم بود و طعام او جو. و اگر خواهی خبر دهم تو را از حال یحیی (ع) لباسش از ریشه خرما بود و طعامش از برگ درخت.

اگر خواهی خبر دهم تو را از حال عیسی بن مریم (ع)، او عجب حالی داشت ، همیشه میگفت نان و خورش من گرسنگی است و شعار من خوف الهی است و لباس من از پشم و اسب من هر دو پای من. و چراغ من در شب ماه است و پوشش من در زمستان آفتاب. و میوه و ریحان من، سبزه های بهار است و آنچه چهار پایان بخورند. و در شب داخل میشوم و چیزی ندارم و نیست در روی زمین از من دارنده‌تری.

ای ابن مسعود آتش جهنم برای کسی است که مرتکب حرام گردد. و بهشت کسی راست که ترک حرام کند. پس بر تو باد که ترک حرام کنی و زهد پیشه کنی. در دنیا بزهد تو مباهات کند خدایتعالی با ملائکه، و اقبال میکند بسوی تو بذات مقدس خود، و رحمت میکند بر تو جبار عالم.

و این طریقست در همه باب زهد و ترک دنیا که این مختصر گنجایش ذکر آنها را تمام ندارد و حضرت سید المرسلین صلی الله علیه و آله که فخر موجوداتست، جوع و زهد و ریاضت و خلوت نشینی و انزوای آنحضرت قبل از بعثت در غار حرا و غیره، و سنگ بر شکم بستن، و پشت پای آنحضرت ورم کردن از کثرت قیام شب، و باقی ریاضات آنحضرت از کثرت شهرت، محتاج به بیان نیست.

و همچنین حضرت امیر المومین (ع)، ریاضات شاقّه ایشان، اظهر من الشمس است، چنانچه علامه حلّی قدس سره درکتاب شرح تجرید در مبحث امامت میفرماید که نعلین آن حضرت از پوست و کلاه از پوست خرما داشت. و نان با نان خورش میخورد و اگر چنانچه بخورش میل داشتند نمک و سرکه میل میفرمود و اگر تکلف میکرد سبزی یا شیر میخورد و گوشت کم میخورد و میفرمود: مگر دانید شکمهای خود را قبور حیوانات و دنیا را همه طلاق داده بودند.

و در کتاب اطعمه از کافی منقولست از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام میفرمود: حضرت امیر (ع) شبیه ترین مردم بود به حضرت رسول (ص) در چیز خوردن و این صفت داشت و خود نان و سرکه و زیتون میخورد و به مردم نان و گوشت میداد. و همچنین در کتاب مذکور نقل است از عجلان که یکی از راویان حضرت صادق علیه السلام است، گفت: شبی بعد از خفتن در خدمت با سعادت آن حضرت بودم، سفره ای آوردند و در آن سرکه و زیتون و گوشت بود، گوشت را بر میداشت و به پیش من میگذاشت و خود سرکه و زیتون میخورد و گوشت میل نمی فرمود، و می فرمود این است طعام من و طعام همه انبیاء و اوصیاء. و همچنین هر یک از ائمه (ع) این طریق را داشته‌اند، چنانچه احوال و سیر ایشان در کتب اخبار مذکور است و همچنین اصحاب صُفّه که فرقه اول از درویشانند این مسلک داشته اند، مثل سلمان و اباذر و عمار و غیر هم. چنانکه در بعضی از تفاسیر مذکور است که اکابر قبیله مضر بخدمت حضرت رسالت (ص) مشرف شدند، و اصحاب صفه را با خرقه‌های ژنده در نهایت تقرب دیدند، از عالم تکبر بر ایشان بسیار دشوار آمده هم نشینی ایشان. بنابر آن رو بخدمت حضرت کردند که ما بزرگانیم و این جماعت نادارانند، ما را همنشینی ایشان ننگ آید!.  التماس اینکه، ما وقتیکه در مجلس تو باشیم این جماعت نباشند. آن  حضرت بنا بر آن که آن قبیله عظیم بودندکه در عرب بکثرت ضرب المثل‌ اند، و ایمان ایشان باعث قوت اسلام است، بجهت جلب قلوب ایشان رد مسئول ایشانرا ننموده در جواب توقف نمود، این آیه نازل شد: و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغداﺓ والعشیّ یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینـة  الحیوﺓ الدّنیا ولا تطع من اغفلنا فلبه عن ذکرنا و اتّبع هواه و کان امره فرطاً و قل الحقّ من ربکم فمن شاء فلیوء‌من ومن شاء فلیکفر انّا‌ اعتدنا للظالمین ناراً. یعنی صبر فرما یا محمد(ص) نفس خود را با آنهایی‌که میخوانندپروردگارخود را در صبح و شام و میجویند رضای او را. و بر مدار چشم های خود را از روی ایشان، مگرمیخواهی زینت و زندگانی دنیا را، و فرمان برداری مکن کسی را که غافل کرده‌ایم ما دل اورا از ذکر خود، پیروی میکند هوای نفس را و کار او ضایع و تباه شده. بگو یا محمد (ص) که حق از پروردگار توست پس هر که خواهد ایمان آورد و هر کس خواهد کافر گردد ، بدرستی که ما مهیا ساخته ایم بجهت ظالمان جهنم را.

و همچنین در کتاب کافی منقولست از حضرت صادق علیه السلام که فرمود:

چیزی بخدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آوردند و حضرت آنرا بجماعتی از فقرا و مساکین اهل صُفّه داد، لیکن چندان نبود که به همه اهل صُفّه برسد. به پیش ایشان رفت و فرمود: معذرت میخواهم در پیش خدا و پیش شما ای اهل صفّه از آن چیزی که داده بودند برای ما، میخواستم قسمت کنم میان شما چندان نبود که به همه برسد، بعضی از شما را مخصوص ساختم که می‌ترسیدم از جزع و بی تابی ایشان.

و بالجمله فضیلت اصحاب صفه محتاج به بیان نیست و هر یک از ایشان را صفی میگفتند یعنی منسوب بصفه، تا بکثرت استعمال صاد را اشباع وفاء را مخفّف ساخته اند صوفی شد. چنانکه شیخ ابو سعید سهروردی و غیره در وجه تسمیه این جماعت بصوفی گفته اند: ایشان بیشتری پشمینه پوش بودند، ایشان را صوفی میگفتند.

و مؤید این قول است کلام حضرت امیر علیه السلام که در میان این طایفه مشهور است. شیخ ابن جمهور لحساوی که از اکابر علمای شیعه است در کتاب غَوالی روایت کرده که آن حضرت فرموده اند تصوف را از صوف گرفته اند و این سه حرف است، صاد از صبر و واو را از وفا و فاء را از فقر و فنا.

و همچنین اکابر علمای شيعه از متقدمین و متأخرین جمعی که واقف بوده اند بر طریقه اهل بیت و تتبع ایشان بیشتر بوده از علمای این زمان، همه این مسلک را داشته اند و درین فن تصنیفات نموده اند، چنانچه استاد البشروقدوﺓ المحققین ، نصیر المله والدین[1] که در میان علمای شیعه بلکه در بنی آدم بعد از انبیاء و اوصیاء مثل او بحر محیط بر جمیع علوم بهم نرسید و در این علم چند تصنیف دارد و در فصول عربی که در علم کلام نوشته، بعد از انبات ذات و صفات الهی میفرماید که: از دلایل عقلی  و برهانی آنچه من درین رساله در بیان ذات و صفات الهی نقل نمودم، کافی است. زیرا که بیش از این نمیتوان دانست و در علم کلام زیاده از این کسی را میسر نه.

پس اگر کسی ترقی کند از این مقام، باید ریاضیات شاقّه بکشد و نفس اماره را محبوس گرداند تا از تخیلات واهیه رسته، خدا در رحمت بروی او بگشاید و دل او را بنور هدایت منوّر گرداند تا از مجاهده نفس مشاهده نماید آثار ملکوتیه و اسرار جبروتيه را، ومكشوف گردد بر دل او حقايق غيبيه و دقايق فيضيه، اما این قبائی است، ندوخته اند بر قد و قامت هر صاحب قدی بلکه افضال خدایتعالی است، میدهد بهرکس که میخواهد. بعد از آن میگوید بگرداند خدای تعالی ما را و شما را از سالکین طریق و طالبان وجه مطلق کند. و ازین باب، گفتگوهای بسیار دارد و همچنین ورام کندی از اکابر علمای شیعه است، کتابی تالیف نموده تمام در بیان مجاهده نفس و زهد امت و ریاضت و بیان خصال حمیده و صفات رذیله و در علاج آن اوصاف احادیثی که در هر باب وارد است و تحریص و ترغیب او بزهد و ریاضت، محتاج بیان نیست.

و همچنین نقیب نقبای آل ابی طالب سید رضی علی بن طاووس قدس سره که از اکابر علماست و فضایل و مناقب او در کتاب رجال مذکور است، مسلک زهد و ریاضت داشته چنانکه شیخ شهید مکّی رحمه الله در کتاب اربعین حدیث، اوصاف او را می‌شمارد و می‌گوید ازهد زمان خود بود و صاحب‌کرامات و کمالات بود و اقوال و افعال او از ریاضات و خارق عادات و توجهاتی که حضرت صاحب الامر علیه السلام درباره او کرده اند از کثرت شهرت محتاج به بیان نیست.

و همچنین سید محمود آملی صاحب نفایس الفنون که معاصر علامه حلّی قدس سره و از افاضل علمای شیعه بود، در کتاب مذکور استقصای تمام کرده در بیان اصطلاحات صوفیه و آداب سلوک و اقسام مکاشفات و اطوار و مقامات.

و همچنین سید حیدر آملی صاحب تفسیر بحرالابحار کتابی بقرب هفتاد هزار بیت از دلایل و احادیث اهل بیت علیهم السلام تصنیف نموده در بیان آنکه شیعه ای که صوفی نباشد، شیعه نیست و صوفی که شیعه نباشد، صوفی نیست، و در سبب تصنیف کتاب گفته که چون دیدم منازعه در میان جهال طالبان علم شیعه و ناقصان صوفیه هست این کتاب را نوشتم تا بدانند که تصوف طريقه مرتضوی است و تصوف و تشیع یک معنی دارد و این مخالفت از عین نادانی و نقصان عقل طرفین است. و همچنین از قدوه المحدثین و جمال السالکین، شیخ ابن قهد الحلی علیه الرحمه در ریاضت و عزلت و انقطاع از خلق مثل تحصین و عدّﺓ الداعی  و غیر هما مشهور است.

و شیخ ابن جمهور لحساوی که از افاضل علمای شیعه است، بیان حقیقت تصوف و علو شأن این طبقه عظمی را و تحقیقات و تدقیقات آنرا بقدر آنکه در حیز بیان درآید در کتاب مجلی المراه که در علم کلام نوشته، نموده و در آنجا بیان نسبت فرقه و سلسله خود را با باقی مشایخ صوفیه بحضرات ائمه هدی علیهم السلام نموده و همچنین در غوالی اللئالی و غیره از تصنیفات خود سخنان و احادیث معتبره و تعریف تصوف را نقل کرده و همچنین شیح شهید مکی از رؤسا سلوک و مشهور است.

سید المحدثین و افضل المجتهدین زین المله والدین العاملی که سند حدیث علمای عصر اکثر، بلکه همه باو میرسد و همه به فتوای او عمل میکنند و درکتاب منڍﺔ المریدین میفرماید:  عالم را بعد از آنکه فرا گرفت، ظواهر شریعت و استعمال کرد آنچه علمای قدما درکتابهای خود تدوین کرده‌اند از نماز و روزه و دعا و تلاوت قرآن و غیرآن در عبادت، چیزهای دیگر هست که معرفت آن واجب و لازم است زیرا اعمالی که لازم است بر مکلف از افعال غیر واجبه، منحصر نیست در آن چه تدوین کرده‌اند بلکه خارج  از آن چیزهایی است که معرفت آن واجب‌تر و مطالب‌آن عظیم‌تر است وآن تطهیر نفس است از رذایل خلقیه از کبر و ریا و حسد و کینه و غیر آن از صفاتی که مبین شده است در علومی که مخصوص است بآن و این تکلیفاتی است که یافت نمی‌شود درکتب شرع و اخبارات و غیرآن از فقه، بلکه ناچار است مکلف را از رجوع کردن در آن بخدمت علمای حقیقت  وکتب ایشان که درین باب نوشته شده. و میفرماید که عجیب است، عالم فریفته شود بعلوم رسمی و راضی‌شود بآن‌ و غافل شود از اصلاح نفس‌خود و راضی‌کردن پروردگار. و نیز در كتاب مذكور مي فرمايد كه طالب علم بايد اول باطن خود را پاک‌ کند از کدورات و هواجس نفسانی و صفات و مهلکات شیطانی تا از روی نیت خالص و اخلاصی تمام مشغول بطلب علم تواند شد و این بی مجاهده نفس صورت نمی‌بندد.

و در طریق مجاهده بر تو باد که رجوع کنی بخدمت صاحبان دل. و اگر ایشان را نیابی گوشه‌گیری و عزلت اختیار کنی. و نیز در کتاب مذکور می‌فرماید که عالم بعد از علوم رسمیه می باید که مشغول شود به تحصیل علوم حقیقت که نتیجه جمیع علوم است و مقصد اصلی از هر چه معلوم گردد. و تحریص و ترغیب شیخ علیه الرﺤﻤﺔ بر تصوف زیاده بر آن است که درین مختصر تواند گنجید.

و همچنین امیر نورالله که از افاضل علمای شیعه است و در اثبات مذهب شیعه تصنیفات او مشهور است، صوفی و از سلسله علیه نوربخشیه است و درکتاب مجالس المؤمنین بدلایل قویه اثبات میکند که جمیع مشایخ مشهور، شیعه بوده اند و طریقه ایشان طریقه اهل بیت علیهم السلام است.

و در کتاب مصائب النواصب که رد بر کتاب فواضح الروافض میر مخدوم شریفی نوشته و در جواب آن که طعن میزند بر شیعیان و می‌گوید دلیل بطلان شیعه همین بس است که اولیا را منکرند و هیچ کس از علمای ایشان صوفی و صاحب دل نبوده اند و از معارف کشفی و حالی خبر نداشته.

امیر نورالله علیه الرﺤﻤﺔ میفرمايد که آنچه تو میگوئی عین کذب است و افتراست زیرا تصوف طریقه شیعه است، بلکه عین تشیع است. و استدلال میکند و به تفصیل بیان میکند که از علمای شیعه هیچ کس منکر این طریقه نبوده اند، بلكه همه صوفی بوده اند یا معتقد بصوفیان. و اکثر درین فن، تصنیفات معتبره دارند و شیخ بهاء اﻟﻤﻟﺔ والدین محمد عاملي علیه الرﺤﻤﺔ که سخنان او را در تصوف کسی ندارد و کسی نیست که نشنیده باشد و بخاطر نداشته باشد، و مبالغه او در تصوف بحدی است که در رساله نان و حلوا که در بحر مثنوی منظوم ساخته می گوید:

علم رسمی سر بسر قیل است و قال               نه ازو کیفیتی حاصل نه حال

طبع را افسردگی بخشد مدام                       مولوی باور ندارد این کلام

در رساله شیر و شکری که برای پیش‌خوانی نظم کرده میگوید:

علم رسمی، همه خسران است             در عشق آویز،که علم آن است

آن علم، زتفرقه برهاند                       آن علم، تو را ز تو بستاند

آن علم تو را برد برهی                 کز شرک خفی و جلی برهی

آن علم زچون و چرا خالی است            سرچشمه آن علی عالی است

و غزلیات و تصنیفات او در نزد اهل‌تصوف مشهور است. و در اکثر تصنیفات که در باقی علوم کرده مثل حاشیه تفسیر قاضی و اربعین و غیرهما بتقریب در تصوف گفتگوهای عالی دارد و این طایفه علیه همگی نسبت خرقه خود را بحضرت امیرالمؤمنین علیه السلام میرسانند و لهذا این طریقه را طريقه مرتضوی می‌گویند.

چنانکه قدوﺓ المجتهدین جمال اﻟﻤﻟﺔ والدین علامه حلّی علیه الرﺤﻤﺔ  در کتاب شرح تجريد در مبحث امامت مي‌فرمايد، كه از آن حضرت عليه السلام بتواتر منقول است كه آن حضرتعليه السلام سيد و سرور ابدال بوده‌اند، از همه اطراف عالم بخدمت آن حضرت عليه السلام مي آمدند بجهت آموختن آداب سلوك و رياضات و طريق زهد و ترتيب احوال و ذكر مقامات عارفين.

و در كتاب مذکور مسطور است در بیان فضیلت ائمه علیهم السلام که منتشر و فراوان کرده اند ائمه از علم و زهد و فضل و انقطاع و ترک دنیا را تا غایتی‌که فضلای مشایخ فخر می‌کرده اند به خدمت و بندگی ایشان، چنانچه شیخ ابویزید بسطامی فخر میکرد به آنکه سقا بود در خانه حضرت صادق علیه السلام و شیخ معروف کرخی قدس سره العزیز شیعه خالص و دربان حضرت رضا علیه السلام بود تا از دنیا رحلت کرد.

و هم علامه حلی علیه الرﺤﻤﺔ در کتاب منهج الکراﻤﺔ درجائی که مفاخرت حضرت امیر را می شمارد، میگوید که علم طریقت منسوب است بحضرت امیر المؤمنین علیه السلام و صوفیه کلهم نسبت فرقه خود را بآن حضرت علیه السلام میدهند.

تفصیل این سخن آنست که شیخ ابن جمهور لحساوی علیه الرﺤﻤﺔ، که از اکابر علمای شیعه است در کتاب مجلي المرآت روایت میکند از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله که آن حضرت فرمود مرا بمعراج بردند، داخل شدم به بهشت، دیدم در وسط بهشت قصری از یکدانه یاقوت سرخ ، بگشود جبرئیل آنرا و داخل شدم در آن قصر. دیدم خانه ای از یکدانه مروارید سفید، پس داخل شدم در خانه. دیدم درمیان آن خانه، صندوقی از نور مقفل بقفلی از نور.

گفتم یا جبرئیل چه‌چیز است این صندوق و چه در آنست؟ پس گفت جبرئیل: یا حبیب الله در آن سرخداست، عطا نمیکند آنرا مگر بکسی که دوست میدارد. پس گفتم باز کن از برای من. پس گفت جبرئیل: من عبدی مأمورم، از خدا بخواه تا آنکه اذن دهد مرا در گشودن. پس سئوال کردم ازحق. ندا آمد از جانب خدایتعالی که ای جبرئیل بگشا در آنرا، پس در را گشود، پس دیدم در آن فقر و خرقه را، پس گفتم ای سید و مولای من چیست این مرقع و فقر؟ ندا آمد از جانب عرش که ای محمد صلی الله علیه و آله این دو چیز را اختیار کرده ام از برای تو و امت تو وقتیکه خلق کرده ام آنرا. و نمیدهم این دو چیز را الا بکسی که دوست میدارم او را و خلق نکرده ام چیزی را که دوست تر دارم ازین دو چیز.

پس حضرت رسول صلي الله علیه و آله فرمود که برگزید خدای تعالی فقر و خرقه را از برای من، و اینها دوست‌ترین چیزها است نزد او. پس پوشید این خرقه را آن حضرت صلی الله علیه و آله، و متوجه مقام او ادنی شد. پس چون از معراج بازگشت پوشانید این فقر و خرقه را بامر الهی در حضرت امیرالمومنین علیه السلام وآن حضرت صلی الله علیه و آله و صله بر آن خرقه می دوخت تا گفت وصله برآن دوخته ام چندانکه از دوزنده آن شرم دارم.

و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پوشانید بحسن علیه السلام پسرخود، پس پوشانید آنرا به امام حسین علیه السلام پس هر یک از ائمه در یکدیگر میپوشانیدند تا بحضرت صاحب الامر علیه السلام الحال آنخرقه با میراث های انبیاء در نزد حضرت صاحب الامر علیه السلام است و دراعه نبی و سیفه و عصابته و دلدله و الجامعه و خاتم سليمان و عصاء موسي و آدم و الطشت و التابوت و الجفر و الجامعه و مصحف فاطمه که طولش هفتاد زراع است و در آن است هر چیزی که جاری میشود تا روز قیامت بخط علی علیه السلام و املاء نبی صلی الله علیه و آله فهو الیوم قطب زمانه و ﺨﻟڍﻔﺔ عصره.

بعد از آن مصنف میگوید که بدانکه مراد از این خرقه که در میان مشایخ صوفیه است بعینه همان خرقه نیست بلکه مراد شرایط پوشیدن خرقه است بر وجهی که آن حضرت سلام الله علیه پوشید و پوشانیدن یعنی فرا گرفتن معانی و اسرار بقدر استعداد از صاحب مقام خرقه و پیر کامل، و متصف شدن به صفات و اخلاق او. پس خرقه نشان خرقه معنویه و انتساب است.

و شیخ مذکور در کتاب مسطور بیان نسبت این طایفه را بعضی به کمیل بن زیاد و بعضی به اویس قرنی و غیرهما از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‌السلام و ایشان بآن حضرت میرسانند. و بعضي به ابراهيم ادهم و بعضي به بشرحافي وبعضي به سلطان بايزيد بسطامي ميرسانند و ايشان بحضرت صادق عليه السلام و بيشتري از سلسله هايي كه الحال موجود و مشهورند، به شيخ معروف كرخي ميرسانند، مثل شیخ الاعظم القمقام المعظم شیخ صفی الدین اردبیلی و مولانای رومی و غیرهما. و ایشان به حضرت رضا علیه السلام و نیست سلسله ای در میان این طایفه که بغیر از ائمه هدی سلام الله علیهم بدیگری منتهی شود. پس این طریقه نیست الا طریقه خاصه ایشان که خود در آن سلوک می نموده اند و بخاصان خود آموخته اند، چنانچه در میان خاصه و عامه شهرت دارد.

و شیخ مذکور در کتاب غوالی اللئالی روایت کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که: الشّرڍﻌﺔ اقوالی و الطرڍﻘﺔ افعالی و اﻟﺤﻘڍﻘﺔ احوالی و المعرﻔﺔ رأس ما لی والعقل اصل دینی و الحبّ اساسی و الشّوق موکبی و الخوف رفیقی و العلم سلاحی و الحکم صاحبی والتّوکل زادی و القناﻋﺔ کنزی و الصّدق منزلی و الیقین ماءوائی و الفقر فخری و به افتخرعلی سایر الانبیاء و المرسلین.

و همچنین شارح شرح کبیر در باب حادی عشر در مبحث امامت در بیان فضیلت ائمه علیهم السلام می‌فرماید که اکابر و مشایخ علما مشرف شده به خدمت ائمه، حتی آنکه سلطان بایزید سقائی خانه آن حضرت که امام صادق علیه السلام باشد میکرده، و شیخ معروف کرخی دربان حضرت امام رضا علیه السلام و همچنین شارح نهج المسترشدین در آن جا می فرماید که  علم تصفیه باطن که از اسرار و پنهانی های علوم است، بدرستی که مشایخ طریقت فرا گرفته اند این علم را از آن حضرت یا از اولاد و یا از شاگردان اولاد او.

و همچنین ابن طاووس قدس سره در کتاب طریق ذکر کرده انتساب خرقه مشایخ صوفیه را بائمه هدی علیهم السلام میرساند. سقائی سلطان بایزید را در خانه حضرت صادق علیه السلام و اسلام شیخ معروف کرخی را بتربیت حضرت رضا علیه السلام و دربانی آن حضرت را تا وقت وفات.

پس غرض از این همه تطویل‌آنست که معلوم شود اکابر علمای شیعه در هر عصری معتقد این طایفه بوده اند با وجود کمال و تبحری که در علم اصول و فروع اسلام داشته اند و با کمال تقدس ذات.

پس اگر جمعی از نادانان که در میان عوام خود را به طالب علم شهرت داده اند مذمت این طریقه می نمایند، معلومست که از كمال نادانی یا محض حسد و اغراض فاسده نفسانی خواهد بود و عاقل باید که فریب این شیاطین انس را نخورد و از این سعادت عظمی که مقصد اقصی و طریقه انبیاء و ائمه هدی و شیوه اولیاء و مردان راه خداست، محروم نماند. هرچند اینکاری است دشوار و شربتی است بر اکثر طبایع ناگوار و جهاد اکبر و میدان ترک سر است و موقوف بر همتی عالی است وتأیید ازلی.

کار هر کس نیست رفتن همچو عیسی بر فلک

کارهای اینچنین، همت بلندان میکنند

اما اگر همت نداشته باشی که بمقام کاملان برسی، در میان این قوم در او تقلید ایشان را نموده تشبه بایشان نما که در  حدیث وارد است که ( من تشبّه بقوم فهو منهم) یعنی هر که مشابهت بقومی داشته باشد پس او از ایشان است. و اگر داخل ایشان نتوانی بود محب ایشان باش که در حدیث وارد است که ( المرء یحشر مع من ا حبّه) یعنی هر کس محشور خواهد شد با آن کس که دوستش می دارد.

و حاصل سخن آنکه بدانی که اصل تصوف صافی نمودن باطن است از زنگ ماسوی و متخلق شدن باخلاق الله و تحصیل کمالات روحانی و رسیدن بمقام قرب و معرفت عیانی نه چنانکه نادانان گمان میبرند که تصوف، محض لهو و لعب است، بیهوده یا دکانی است در بازار هوا به زرق و ریا چیده ، و طریقت مخالقت شریعت مصطفوی صلی الله علیه و آله و مباین طریقت مرتضوی علیه السلام که کلّا انّهم عن ربهم یومئذٍ لمحجوبون.

بلکه از مشایخ این طایفه کسانی بوده اند که از علوم ظاهری نیز هر یک سرآمد زمان خود بودند چنانکه از تصانیف ایشان معلوم است مثل مولانای رومی و شیخ علاء الدوله سمنانی و شیخ شهاب الدین سهروردی صاحب حکمت اشراق و شیخ محیی الدین عربی صاحب فتوحات و شیخ عبدالرزاق کاشی صاحب تأویلات و شیخ ابو حامد غزالی و شیخ روزبهان صاحب تفسیر عرایس و شیخ عطار و غیرهم. همه اتفاق دارند که علم شریعت بقدر واجب شرط اول راه است و کمال در علم شریعت، شرط کاملان این راه است. چون تواند بود که کاملان اینطریقه که در علم ظاهر و باطن یگانه بوده‌اند یا آن که مکروهات و بلکه بعضی از مباحات را برخود حرام داشته اند و احتراز مینمایند، راضی بخلاف شریعت مطهره شده، مرتکب حرام شوند، پس آنچه بعضی از جهال بعضی از افعال جزئیه و فرعیه این جماعت را اعتراض می کنند عین خطا خواهد بود چنانچه از جمله اعتراض ایشان یکی آن است که این جماعت در خانقاه می نشینند و این بدعت است. و این حرف باطل است زیرا که بدعت آنست که حرام یا واجب یا سنت یا مکروه یا مباح گردانی چیزی را که حکم شارع در آن چیز بخلاف آن باشد. چنانچه عمر تمتع متعه را حرام کرد و عثمان خطبه عیدین بانجام نماز عید مقدم داشت که اکراه ائمه هدی در آن بوده، بدعت باشد.

پس اگر کسی در خانقاه نشیند، اگر بدعت است کسی نیست که در عالم بدعت نکرده باشد زیرا که وضع مدرسه و عمارت و جامها و طعامها که درین زمان شایع است حتی بعضی از علوم متعارف نیز در زمان ائمه هدی نبوده و حال آنکه فرق میان مسجد و خانقاه هم نیست الا بتسمیه. و آنکه خلوتی چند بر اطراف آن ساخته اند بجهت آنکه فضیلت عبادت در خلوت بیشتر است.

و احادیث بسیار است از آن جمله مروی است از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله که فرمود ای اباذر هر کس یک نماز در مسجد من بگذارد برابر است با هزار نماز که در غیر آن بکند و فاضل بر همه نمازی است که در خانه اش، و درجایی که نبیند او را کسی بغیر از خدا. و احادیث دالّه در فضیلت خانقاه که جامع است میان عبادت در خلوت و مسجد و جماعت و کلام علمای شیعه در این باب است درکتاب مستند السالکین مذکور است.

و یکی دیگر از اعتراضات ایشان آنست که عبادت اربعین،  بدعت است و این باطل است، زیرا که بدعت آن است که مذکور شد و احادیث داله بر فضیلت عبادت اربعین بسیار است. از آن جمله حدیث مشهود که ابن فهد رحمه الله در عده الداعی از حضرت رسول صلی الله علیه وآله نقل میکند که آن حضرت فرمود که کسی که عبادت کند خدای تعالی را باخلاص چهل صباح ظاهر شود چشمه‌های حکمت از دلش بر زبانش. و در عیون اخبارالرضا علیه السلام مثل این مذکور است باندک تداوتی در عبارت. و مثل این مذکور است درکتاب کفر و ایمان از کافی بتفصیل آن در مستند السالکین مذکور است.

و یکی دیگر از اعتراضات ایشان آنست که این طایفه ذکر بلند میکنند و آواز خوش می شنوند و آن غناست و حرام است. و این حرف باطل است، زیرا که اگر غرض از بلند کردن آواز سرائت خلق نباشد این عین عبادت است. چنانکه در کتاب ثواب الاعمال منقول است که هر چند آواز را بکشی در ذکر بقدر آن از گناهان پاک می شوی و درکتاب من لایحضره الفقیه منقولست که شخصی به خدمت حضرت امام زین العابدین علیه السلام آمد، سئوال کرد از خریدن کنيزک خوش آواز که جایز است خریدن او بجهت آوازش، آن حضرت فرمود که ما علیک، لو اشتریتها تذکّرک الجنّه. یعنی باکی نیست بر تو اگر بخری او را پس بهشت را بخاطرت آورد.  شیخ ابن بابویه می گوید معنی سخن آن حضرت آنست که اگر بیاد میآورد آخرت را بخواندن قرآن و قصاید و سخنانی که باعث ترغیب بزهد و فضایا شود، به آواز خوش باکی نیست هر گاه مطلوب در آن لهو و طرب نفسانی نباشد.و در کتاب کافی منقولست که خدایتعالی دوست میدارد آواز خوش را که در گلو بگرداند. و احادیث دالّه بر فضیلت آواز خوش بسیار است، و در کتاب مستند السالکین نقل کرده ایم.

و یکی دیگر از اعتراضات ایشان آنست که وجد کردن خلاف شرع است. این اعتراض هم باطل است، زیرا که وجد عبارت است از غشیت و بی‌تابی که دست میدهد سالک را از استیلای فیض الهی بر دل. و در حالت وجد گاه گریه بر او غلبه کند چنانکه در قرآن مجید می فرماید و اذا سمعوا ما انزل الی الرّسول ترا اعینهم تفیض من الدّمع ممّا عرفوا من الحقّ یعنی می شنوند آنچه بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شد، می بینی چشم های ایشان را اشکبار از جهت معرفتی که دارند بحق، و گاه به حرکت در می‌آیند.

چنانکه درکتاب کافی از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام منقول است که صفات مؤمن را بیان فرموده گفت از صفات ایشان آنست که چون ذکر کنند خدایتعالی را پیش ایشان بحرکت آیند، چنانکه درخت بحرکت در می‌آید از باد. از حضرت رسول صلی الله علیه وآله مروی است که کسی که او باهتزاز درنیاید وقتی که نام دوستش راشنید او کریم بمفاد لیس بکریم من لم یهتزّ بذکر الحبیب نیست.

و گاه باشد که بیفتد، چنانکه از حضرت امیر علیه السلام منقول است در کتاب امالی شیخ ابن بابویه که ابودرداء آن حضرت را در خرابه ای دید، بر روی در افتاده چنان دانست که آن حضرت از دنیا رحلت فرمود. آمد و اهل خانه آن حضرت را خبر کرد فاطمه علیها السلام فرمود که ای ابو درداء او شبانه روزی چندین مرتبه چنین از هوش میرود و غشیت آن حضرت زیاده از آن است که محتاج به بیان باشد.

و مروی است که حضرت صادق علیه السلام در اثنای تلاوت قرآن بی هوش میشدند و حضرت فاطمه علیها السلام چنانچه درمن لا یحضره الفیه مذکور است در محل شنیدن قول محمد رسول الله و اذان بلال صیحه زد و افتاد بیهوش شد و حضرت امام حسن علیه السلام در وقتیکه اعمال را در قیامت بنظر ذوالجلال بخاطر می‌رساند بر روی در میافتاد و بیهوش می‌شد. و حضرت امام زین العابدین در محل بلند در راه حج بیهوش می‌شدند چنانکه از شتر می‌افتادند.

و گاه باشد از بسیاری فیض زنده نماند همچنانکه در نقل همّام مذکو ر است. در قرآن مجید می فرماید. قوله تعالی : خرّ موسی صعقاً.

و احادیث درین باب بی شمار است و العیاذ بالله اگر کسی ریا کند و اظهار غشیت نماید و حالی نداشته باشد باتفاق صوفیه فاسق و مذموم است. و نهایت مبالغه درمنع آن می‌کرده اند و دارند و در کتاب کافی که بیان می‌کند مذموم بودن غشیت از برای ریا طریقه شيطان است. پس معلوم شد كه اصل اين طريقه مستحسن است و افعال و اعمال آن موافق قوانین شریعت است اگر کسی از بعضی صوفیان بدی بیند دلیل بدی همه صوفیان نمیشود، چنانکه یکی از علما بد باشد جمله علما را انکار نتوان کرد، چه، درمیان همه طوایف ناقص و کاملان میباشند، چنانکه خواجه حافظ علیه الرﺣﻤة  می‌فرماید :

نقد صوفی نه همه سافی بیغش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

بلکه ناقصان و بدان را باب روی نیکان عزت باید داشت. گفته اند که : صد خار را برای گلی آب میدهند مولوی میفرماید مثنوی:

از هزاران تن یکی تن صوفیند            دیگران از دولت او می زیند

والسّلام علی من اتّبع الهدی و اجتنب عن الضّلاﻟﺔ والغوی.


[1] : منظور مؤلف خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله علیه میباشد.