بهترين وسيله تهذيب نفس
استاد مطهري بحثهای گذشته در باب عشق و محبت
مقدمه بود و اكنون میخواهيم كم كم به نتيجه برسيم . مهمترين بحث ما - كه در حقيقت
بحث اصلی ما است - اينست كه آيا عشق و علاقه به اولياء و دوستی نيكان ، خود هدف است
يا وسيلهای است برای تهذيب نفس و اصلاح اخلاق و كسب فضائل و سجايای انسانی در
عشقهای حيوانی ، تمام عنايت و اهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب اعضاء و رنگ و
زيبائی پوست اوست و آن غرائز است كه انسان را میكشد و مجذوب میسازد ، اما پس از
اشباع غرائز ديگر آن آتشها فروغ ندارد ، و به سردی میگرايد و خاموش میگردد . اما
عشق انسانی همچنانكه گفتيم حيات است و زندگی ، اطاعت آور است و پيروساز . و اين عشق
است كه عاشق را مشاكل با معشوق قرار میدهد و وی میكوشد تا جلوهای از معشوق باشد
و كپيهای از روشهای او ، همچنانكه خواجه نصيرالدين طوسی در شرح اشارات بوعلی
میگويد : و النفسانی هو الذی يكون مبدأ و مشاكله نفس العاشق لنفس المعشوق فی
الجوهر ، و يكون أكثر اعجابه بشمائل المعشوق لانها آثار صادرش عن نفسه . . . و هو
يجعل النفس لينة شيقة ذات وجد ورقة منقطعة عن الشواغل الدنيوية . " عشق نفسانی آنست
كه مبدأش همرنگی ذاتی عاشق و معشوق است ، بيشتر اهتمام عاشق به روشهای معشوق و
آثاری است كه از نفس وی صادر میگردد . اين عشق است كه نفس را نرم و پرشوق و وجد
قرار میدهد ، رقتی ايجاد میكند كه عاشق را از آلودگيهای دنيائی بيزار میگرداند "
. محبت به سوی مشابهت و مشاكلت میراند و قدرت آن سبب میشود كه محب به شكل محبوب
درآيد . محبت مانند سيم برقی است كه از وجود محبوب به محب وصل گردد ، و صفات محبوب
را به وی منتقل سازد . و اينجاست كه انتخاب محبوب اهميت اساسی دارد . لهذا اسلام
در موضوع دوستيابی و اتخاذ صديق بسيار اهتمام ورزيده و در اين زمينه آيات و رواياتی
بسيار وارد شده است ، زيرا دوستی همرنگ ساز است و زيباساز و غفلت آور ، آنجا كه
پرتو افكند عيب را هنر میبيند و خار را گل و ياسمن در قسمتی از آيات و روايات از
همنشينی و دوستی مردم ناپاك و آلوده سخت بر حذر داشته است و در قسمتی از آنها به
دوستی پاكدلان دعوت كرده است . پای استدلاليان چوبين بود بحث ما فعلا در اين جهت نيست ،
بلكه در اينست كه ميزان برد اين وسائل چقدر است ؟ اهل عرفان و سير و سلوك به جای
پويش راه عقل و استدلال ، راه محبت و ارادت را پيشنهاد میكنند . میگويند كاملی را
پيدا كن و رشته محبت و ارادت او را به گردن دل بياويز كه از راه عقل و استدلال ، هم
بیخطرتر است و هم سريعتر . در مقام مقايسه ، اين دو وسيله مانند وسائل دستی قديم
و وسائل ماشينی میباشند . تأثير نيروی محبت و ارادت در زايل كردن رذائل اخلاقی از
دل از قبيل تأثير مواد شيميائی بر روی فلزات است . مثلا يك كليشه ساز با تيزاب
اطراف حروف را از بين میبرد نه با ناخن و يا سر چاقو و يا چيزی از اين قبيل . اما
تأثير نيروی عقل در اصلاح مفاسد اخلاقی مانند كار كسی است كه بخواهد ذرات آهن را
از خاك با دست جدا كند ، چقدر رنج و زحمت دارد ؟ اگر يك آهن ربای قوی در دست داشته
باشد ممكن است با يك گردش همه آنها را جدا كند . نيروی ارادت و محبت مانند آهن
ربا صفات رذيله را جمع میكند و دور میريزد . به عقيده اهل عرفان ، محبت و ارادت
پاكان و كملين همچون دستگاه خودكاری ، خودبخود رذائل را جمع میكند و بيرون میريزد
. حالت مجذوبيت اگر بجا بيفتد از بهترين حالات است و اينست كه تصفيه گر و نبوغ بخش
است . آری آنانكه اين راه را رفتهاند ، اصلاح اخلاق را از نيروی محبت میخواهند و
به قدرت عشق و ارادت تكيه میكنند . تجربه نشان داده است كه آن اندازه كه مصاحبت
نيكان و ارادت و محبت آنان در روح مؤثر افتاده است خواند صدها جلد كتاب اخلاقی
مؤثر نبوده است . مولوی پيام محبت را به ناله نی تعبير كرده است ، میگويد :
همچو نی زهری و ترياقی كه ديد ؟
گاهی بزرگانی را میبينيم كه
ارادتمندان آنان حتی در راه رفتن و لباس پوشيدن و برخوردها و ژست سخن از آنان
تقليد میكنند . اين تقليد اختياری نيست ، خودبخود و طبيعی است . نيروی محبت و
ارادت است كه در تمام اركان هستی محبت اثر میگذارد و در همه حال او را همرنگ
محبوب میسازد . اينست كه هر انسانی بايد برای اصلاح خويش دنبال اهل حقيقتی بگردد و
به او عشق بورزد تا راستی بتواند خويش را اصلاح كند . گر در سرت هوای وصال است حافظا
انسانی كه قبلا هر چه تصميم
میگرفت عبادت يا عمل خيری انجام دهد باز سستی در اركان همتش راه میيافت وقتی كه
محبت و ارادت آمد ديگر آن سستی و رخوت میرود و عزمش راسخ و همتش نيرومند میگردد
. مهر خوبان دل و دين از همه بیپروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد تو مپندار
كه مجنون سر خود مجنون شد از سمك تا به سماكش كشش ليلی برد من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم
راه خم ابروی تو بود و كف مينوی تو
بود تاريخ ، بزرگانی را سراغ دارد كه
عشق و ارادت به كملين - لااقل در پندار ارادتمندان - انقلابی در روح و روانشان به
وجود آورده است . ملای رومی يكی از آن افراد است . او از اول اينچنين سوخته و
پرهيجان نبود . مردی دانشمند بود اما سرد و خاموش در گوشه شهرش مشغول تدريس بود .
از روزی كه با شمس تبريزی برخورد كرد و ارادت به او دل و جانش را فرا گرفت دگرگونش
ساخت و آتشی در درونش برا فروخت و همچون جرقهای بود كه در انبار باروت افتاده است
، شعلهها افروخت . او خود ظاهرا مردی است اشعری مسلك ، ولی مثنوی او بیشك يكی از
بزرگترين كتابهای جهان است . اشعار اين مرد همهاش موج است و حركت . ديوان شمس را
به ياد مراد و محبوب خويش سروده است . در مثنوی نيز زياد از او ياد میكند . در
مثنوی ، ملای رومی را میبينيم به دنبال مطلبی است اما همين كه به ياد شمس میافتد
طوفانی سخت در روحش پديد میآيد و امواج خروشانی را در وی به وجود میآورد .
میگويد : اين نفس جان دامنم برتافته است
و اين مصداق راستين گفته حافظ
است : بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه از اينجا میتوانيم استفاده كنيم
كه كوشش و كشش ، يا فعاليت و انجذاب بايد همراه باشند . از كوشش بدون جذبه كاری
ساخته نيست كما اينكه كشش بدون كوشش به جائی نمیرسد.
------------------------------------------------------------ 1 - شرح
اشارات ، ج 3 ، ص 383 ، طبع جديد .
جاذبه و دافعه علي عليهالسلام
صفحات 82-72
.ابن عباس میگفت در محضر پيغمبر بوديم پرسيدند بهترين همنشينان كيست ؟ حضرت فرمود
: « من ذكركم بالله رويته ، و زادكم فی علمكم منطقه ، و ذكركم بالاخرش عمله » . "
آنكس كه ديدنش شما را به ياد خدا بيندازد و گفتارش بر دانشتان بيفزايد و رفتارش
شما را به ياد آخرت و قيامت بيندازد " .
بشر به اكسير محبت نيكان و پاكان سخت نيازمند است كه محبت بورزد و محبت پاكان او را
با آنها همرنگ و همشكل قرار دهد . برای اصلاح اخلاق و تهذيب نفس طرق مختلفی پيشنهاد
شده و مشربهای گوناگونی پديد آمده است . از جمله مشرب سقراطی است . طبق اين مشرب
انسان بايد خود را از راه عقل و تدبير اصلاح كند . آدمی اول بايد به فوائد تزكيه و
مضرات آشفتگی اخلاق ايمان كامل پيدا كند و سپس با ابزار دستی عقل يك يك صفات مذموم
را پيدا كند - مثل كسی كه میخواهد موها را تك تك از داخل بينی بچيند ، يا مثل
كشاورزی كه از لابلای زراعت با دست خود يك يك علفهای هرزه را بكند ، يا مثل كسی كه
میخواهد گندم را با دست خود از ريگ و كلوخ پاك كند - و آنگاه آنها را از خرمن
هستيش پاك كند . طبق اين روش بايد با صبر و حوصله و دقت و حساب و انديشه ، تدريجا
مفاسد اخلاقی را زايل كرد و غشها را از طلای وجود پاك كرد و شايد بتوان گفت كه برای
عقل امكان پذير نيست كه از عهده برآيد . فيلسوفان ، اصلاح اخلاق را از فكر و حساب
میخواهند ، مثلا میگويند : عفت و قناعت باعث عزت و شخصيت انسان است در نظر مردم
، و طمع و آز موجب ذلت و پستی است . يا میگويند علم موجب قدرت و توانائی است ،
علم چنين است و علم چنان ، " خاتم ملك سليمان است علم " ، علم چراغی است فرا راه
انسان كه راه را از چاه روشن میكند . و يا میگويند حسد و بدخواهی بيماری روحی است
، از نظ ر اجتماعی عواقب سوئی را دنبال خواهد داشت و از اين قبيل سخنان . شك نيست
كه اين راه ، راه صحيحی است و اين وسيله ، وسيله خوبی است ، اما سخن در ميزان ارزش
اين وسيله خوبی است با مقايسه با يك وسيله ديگر . همچنان كه اتومبيل مثلا وسيله
خوبی است ، اما در مقام مقايسه با هواپيما مثلا بايد ديد ارزش اين وسيله در چه حد
است . ما قبلا درباره ارزش راه عقل از نظر راهنمائی ، يعنی از اين نظر كه چه
اندازه استدلالات به اصطلاح عقلی در مسائل اخلاقی واقع نما است و صحيح است و مطابق
است و خطا و اشتباه نيست ، بحثی نداريم ، همين قدر میگوئيم كه مكاتب فلسفی اخلاقی
و تربيتی لا تعد و لا تحصی است و هنوز اين مسائل از نظر استدلالی از حدود بحث و
اختلاف و تجاوز نكرده است ، و باز میدانيم كه اهل عرفان به طور كلی میگويند :
پای چوبين سخت بیتمكين بود
همچو نی دمساز و مشتاقی كه ديد ؟
هر كه را جامه ز عشقی چاك شد
او ز حرص و عيب كلی پاك شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبيب جمله علتهای ما
بايد كه خاك درگه اهل هنر شوی
ذرهای بودم و عشق تو مرا بالا برد
كه در اين بزم بگرديد و دل شيدا برد (علامه طباطبايي)
بوی پيراهان يوسف يافته است
كز برای حق صحبت سالها
باز گو رمزی از آن خوش حالها
تا زمين و آسمان خندان شود
عقل و روح و ديده صد چندان شود
گفتم ای دور اوفتاده از حبيب
همچو بيماری كه دور است از طبيب
من چه گويم يك رگم هشيار نيست
شرح آن ياری كه او را يار نيست
شرح اين هجران و اين خون جگر
اين زمان بگذار تا وقت دگر
فتنه و آشوب و خونريزی مجو
بيش از اين از شمس تبريزی مگو
نبود اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش